گردان قاطرچیها
کتاب گردان قاطرچیها، که به قلم داوود امیریان (نویسنده خوب کودک و نوجوان که با ایشان آشنا شدهایم) و در 271 صفحه نگارش شده است، داستانهایی طنز در حیطهی هشت سال دفاع مقدس را شرح میدهد.
نقش اصلی داستان پسربچهی شیطانی را به اسم «سیاوش» که 14 سال بیشتر ندارد ولی با دست بردن در شناسنامه وارد جبهه شده است را شرح میدهد.
سیاوش قصه ما همه گردان را عاصی می کند تا در گردان تصمیم به تشکیل گروهان ویژه ای به نام ذوالجناح میکنند. سیاوش و دوستانش که فکر می کنند گروهان ویژه به منظور کار های عملیاتی خیلی سخت تأسیس شده است، وارد گروهان می شوند. تا اینکه متوجه می شوند بایک سری قاطر زبان نفهم روبرو هستند...
برشی از کتاب:
وقتی بچهها میخوابند، سیاوش رخت و لباس همه رو به هم میدوزه و بعد میگیره تخت میخوابه. ماهم نصفه شب، بی خبر از همه جا خواستیم خشم شب بزنیم و آمادگی بچه ها رو بسنجیم. یادتونه که، همین که شروع کردیم به شلیک گلوله های مشقی و داد و هوار کردن، سیاوش زودتر از همه بلند شد و فرار کرد؛ اما یکی از اونایی که لباسش به بقیه دوخته شده بود، نمی دونم گیج شده بود یا خواب آلود بود یا تنه کس دیگه بهش میخوره که ناغافل از طبقه دوم تخت پرت شد پایین و افتادن همان و کشیده شدن و پرت شدن هفت،هشت نفر دیگه همان!!...
***
بعد هم ناغافل برگشت و یک حلقه ضامن نارنجک نشان داد و فریاد زد:«اینم هدیه من به شما!» و نارنجک را به طرفشان پرت کرد. همه با سرعت چسبیدند به زمین؛ اما هرچه منتظر ماندند خبری از انفجار نارنجک نشد، وقتی سربلند کردند دیدند سیاوش رفته و نارنجک، سالم روی زمین افتاره است! سیاوش برای آخرین بار آنها را سرکار گذاشته بود! نارنجک چاشنی نداشت!